مدیری که فراتر از زمان خود بود و به افتخار شهادت رسید
کنکوری: برخی معتقدند که «سیدمحمود افتخاری» را باید جزو شهیدانی بدانیم که بااینکه مدیر دو مدرسه و طلبه حوزه علمیه بود ولی او فراتر از زمان خود می اندیشید که عاقبت به عنوان یک رزمنده بسیجی در عملیات خیبر به شهادت رسید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا امروز چهارشنبه هشتم اسفند که در تقویم رسمی کشور بعنوان روز امور تربیتی و تربیت اسلامی نامیده می شود، مصادف با سالروز شهادت سید محمود افتخاری است؛ همان معلم و مدیری که به علت بیماری مننژیت، قدرت تکلم خویش را تا چهار سالگی از دست داد ولی با عنایت امام رضا (ع) شفا گرفت.
اگرچه شهید افتخاری تا ۱۵ سالگی در صحبت کردن مشکل داشت اما شفا گرفت و وارد دانشگاه و حوزه شد و بعنوان یک سخنران مسلط شناخته شده بود. او همزمان مدیر دو مدرسه بود و صدها جوان انقلابی و رزمنده را تربیت کرد. در واقع افتخاری به نیروسازی برای انقلاب پرداخت و مسائلی در مورد آینده می دید که در آن زمان به ذهن دیگران نمی رسید.
او آینده انقلاب را می دید که به نیروهای متخصص و ارزشی احتیاج دارد. بنابراین مشغول تربیت آینده سازان انقلاب شد و خیلی از دوستان مجموعه شهید هادی از شاگردان او بودند.
افتخاری که در سال ۶۲ با اطمینان از شهادت خودش راهی جبهه شده بود، در محله ای زندگی می کرد که با شهید ابراهیم هادی توانست در تغییر فرهنگ محله خود تأثیرگذار باشد. او همزمان مدیر دو مدرسه و طلبه حوزه علمیه بود، فراتر از زمان می اندیشید.
شهید سید محمود افتخاری در ۲۱ فروردین سال۱۳۳۷ در دماوند به دنیا آمد و در سال ۱۳۴۳ با وجود مشکل لکنت زبان و اکراه مدرسه در پذیرش او توانست با معدل ۲۰ قبول شود. البته در سال ۱۳۵۳ به مرور، قدرت تکلم خویش را به دست آورد و در سال ۱۳۵۵ بعد از اتمام دوره دبیرستان در رشته ریاضی، وارد دانش سرای تربیت معلم شد و در مبارزات سیاسی هم فعالیت می کرد.
او از سال ۱۳۵۶ در مسجد الجواد تهران، دوره های تفسیر قرآن برای بانوان برگزار می کرد و در مدرسه امیر کبیر هم به تدریس می پرداخت. افتخاری که مسافرت های تبلیغی به شهر های مختلف و سخنرانی ضد حکومت پهلوی را در کارنامه سیاسی خود داشت، یکی از اعضای گروه استقبال از امام خمینی (ره) بود و در سال ۱۳۵۸ بعنوان مدیر مدرسه راهنمائی شهید توپچی(امیرکبیر سابق) انتخاب گردید و فعالیتهای اسلامی خویش را با عمق بیشتری ادامه داد.
وی با حکم وزیر آموزش و پرورش وقت، یعنی شهید محمدعلی رجایی در سال ۱۳۵۹ به کردستان اعزام شد تا مدارس آن استان را پاکسازی کند و در سال ۶۰ بعد از آشنا شدن با شهید محمدجواد باهنر در جلساتی با وی پیشنهادهایی برای اصلاح سیستم مدیریتی مدارس عرضه کرد.
افتخاری در پاییز سال ۶۰ وارد مدرسه علمیه آیت الله مجتهدی شد و در همان سال به تحصیل در رشته حقوق دانشگاه تهران پرداخت که با رتبه ۲۰ در کنکور پذیرفته شده بود. وی از تیر ۱۳۶۱ مقدمات اردوی راهیان نور به مقصد خرمشهر را برای دانش آموزان سوم راهنمائی فراهم و نوجوانان را با فرهنگ جبهه و جنگ آشنا کرد.
اما داستان غم انگیز افتخاری در آبان سال ۶۲ رخ داد؛ همان زمانیکه به خاطر اعتراض به یکی از مدیران آموزش و پرورش تهران بر مبنای داشتن تفکر حجتیه ای و اجرای برنامه غیر بومی طرح کاد از مدیریت مدرسه برکنار شد و تنزل حکم به تدریس گرفت. با این وجود افتخاری در بهمن ۶۲ بعنوان تیربارچی گردان ابوذر به جبهه اعزام شد و در چنین روزی در منطقه طلاییه به شهادت رسید.
مجموعه خاطرات و درسهای زندگی این شهید در سال ۹۶ به همت گروه شهید هادی در کتاب فراتر از زمان در ۱۶۸ صفحه انتشار یافته است. در بخشی از این کتاب به نقل از محمدرضا شوقیان آمده است:
خوب به یاد دارم که سید محمود می گفت «باید استعداد نیروهای انقلاب شکوفا شود. باید هر کدام از این بچه ها یکی از یاران حضرت مهدی (عج) در زمان ظهور باشند». بعد می گفت «یار امام باید انسانی توانا و دارای قدرت در زمینه های مختلف باشد». مثلا احساس کرد که بنده در زمینه خط و خطاطی توانا هستم. برای من و چند نفر دیگر، یک دبیر هنر آورد تا عصرها برای ما کلاس بگذارد و استعداد ما به تعبیری شکوفا شود. پس از آن آغاز به کار کردیم. ایشان من را که دانش آموز بودم، تشویق کرد و رنگ و قلم تهیه کرد و مشغول دیوار نویسی شدیم. ابتدا دیوارهای مدرسه و سپس سطح محل را پر کردیم.
خاطره ای هم از ناصر مرادی در این کتاب آمده است: افتخاری، هر کسی را به نحوی پرورش می داد. دوستی داشتیم که توانایی سخنوری و سخنرانی داشت. از وی در صبحگاه مدرسه استفاده می کرد. دیگری توانایی مدیریتی داشت برخی کارهای اجرایی مدرسه را به او می سپرد. در کل به کار تشکیلاتی بسیار اعتقاد داشت. برای برخی بچه ها کلاس عکاسی گذاشت.
غالب بچه های این کلاس دوربین های سیاه و سفید داشتند. مربی کلاس آمد و گفت «آقای افتخاری! اگر می خواهید کلاس موفق باشد و عکاس تربیت نماییم، باید دستگاه ظهور عکس سیاه و سفید داشته باشیم.» ایشان گفت «هزینه دستگاه چقدره؟»، گفت «حدود دو هزار و ۸۰۰ تومان.» افتخاری گفت «باشه من تا چند روز دیگه این مبلغ را تهیه می کنم».
خب بنده معاون ایشان بودم و خبر داشتم که چنین مبلغی در اختیار ما نیست. ما برای ضروری ترین کارهای مدرسه بودجه نداشتیم. چند روز بعد با افتخاری رفتیم بانک و حقوق سر برج را گرفتیم. ایشان با حق مدیریت و اضافه کاری مبلغ دو هزار و ۸۰۰ تومان حقوق گرفت. بعد هم به مدرسه آمدیم. عصر بود که مربی کلاس عکاسی را صدا زد و بدون اینکه کسی متوجه شود، کل مبلغ حقوق خودش را برای تهیه دستگاه به ایشان داد.
منبع: konkoorist.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان کنکوری در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب کنکوری
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۹ بعلاوه ۵